اشعار آئینی نیمانجاری

۲ مطلب با موضوع «حضرت خدیجه و زهرا(س)» ثبت شده است


"زمین جای امنی نیست"

هرگز نمیفهمم چرا باور زمین خورد
هرگز نمیفهمم چگونه بر زمین خورد
حتی تصور کردنش هم درد دارد
وقتی تجسم میکنم مادر زمین خورد
"فضه خذینی" های مادر پشت هم بود
یعنی که چندین بار پشت در زمین خورد
مردم زمین افتادنش را خنده کردند
هر دفعه با افتادنش حیدر زمین خورد
هر دو پسرهایش زمین...همراه مادر
بابا زمین...فضه زمین...دختر زمین خورد
فرزندها را دور کن…این صحنه تلخ است؛
محسن کمی از دیگران بدتر زمین خورد...!
هی میشنیدم که کسی با خنده میگفت :
دیدید مردم ! فاطمه آخر زمین خورد…!؟
از شدت زخمی که روی صورتش بود
فهمیده ام که مادرم با سر...زمین خورد...!.

سیدنیمانجاری.

  • هادی عرب


السلام علیک أیتها الصدیقة الشهیدة ؛

ناگاه رنگ مادر قصه پریده شد
هی پشت هم صدای شکستن شنیده شد
در ازدحام، تا وسط خانه ناگهان
مادر به طرز وحشیانه کشیده شد
راوی نوشت ؛ ضرب لگدها شدید بود
راوی نوشت ؛ مادر قصه...خمیده شد
بازو شکست...فک و دهان هم...شکست و آه...
حتی کناره های زبان هم بریده شد !
هی سینه از فشار لگد خرد گشته و
هی سیب سرخ خانه ی مولا لهیده شد
با دستهای ملتمسش ربنا گرفت ؛
"صدیقه" ای که آخر قصه "شهیده" شد

سیدنیمانجاری.

  • هادی عرب