اشعار آئینی نیمانجاری

۳ مطلب با موضوع «حضرت عباس(س)» ثبت شده است

  • هادی عرب

ناگاه میان خون علم افتادو

 

ترسی به دل اهل حرم افتادو

 

در علقمه آنچنان مکرر شده که

 

با دیدن او حسین هم افتادو

 

با زینب خود حسین گفته خواهر

 

بالای سرش تا برسم افتادو

 

تا آمدمش کمک کنم،حرمله گفت؛

 

تا تیر به صورتش زدم...افتادو

 

با نیزه و شمشیر و عمود و طعنه

 

بدجور تصور بکنم افتادو

 

می ریخت تنش پشت سرش...یعنی که

 

سقای حرم قدم...قدم افتادو

 

پاشید سرش به روی زانوهایش

 

ناگاه میان خون علم افتادو...

  • هادی عرب

آقا یواش بال و پرت تیر میخورد

 

اینجا تمام دور و برت تیر میخورد

 

بی دست میروی و زمین میخوری و آه

 

یعنی حرم ببین سپرت تیر میخورد

 

یک چشم تیر و چشم دگر کودک رباب

 

همراه مشک، چشم ترت تیر میخورد

 

هرکس رسید جرعت سقا کشان گرفت

 

ای خاک بر سرم که سرت تیر میخورد

 

لعنت به حرمله که ز شوری چشم او

 

هر گوشه گوشه ی جگرت تیر میخورد

 

ام البنین ببین که دعا مستجاب شد!!!

 

ام البنین ببین قمرت تیر میخورد!!!

 

رو به مدینه میکنی و یاد مادرت

 

در جمله های شعله ورت تیر میخورد

 

با چشمهای خیس پیمبر خطاب کرد

 

زهرای من برو...پسرت تیر میخورد

 

تا پر کشید ناله ی ادرک اخای تو

 

هر واژه واژه ی خبرت تیر میخورد

 

آمد حسین موی پریشان و پا کشان

 

گفتی برو حسین که پرت تیر میخورد

 

ارباب خیمه های حرم خم شده قدت

 

مولای من مگر کمرت تیر میخورد؟

 

لبخند میزنی که فدای سرت حسین

 

اصلا نبین که همسفرت تیر میخورد.

  • هادی عرب