اشعار آئینی نیمانجاری

حاج مهدی مختاری/سیدنیما نجاری/کربلایی سیدصادق موسوی

ولادت حضرت زینب(س)1393

هیئت قمربنی هاشم ساری


  • هادی عرب


"زمین جای امنی نیست"

هرگز نمیفهمم چرا باور زمین خورد
هرگز نمیفهمم چگونه بر زمین خورد
حتی تصور کردنش هم درد دارد
وقتی تجسم میکنم مادر زمین خورد
"فضه خذینی" های مادر پشت هم بود
یعنی که چندین بار پشت در زمین خورد
مردم زمین افتادنش را خنده کردند
هر دفعه با افتادنش حیدر زمین خورد
هر دو پسرهایش زمین...همراه مادر
بابا زمین...فضه زمین...دختر زمین خورد
فرزندها را دور کن…این صحنه تلخ است؛
محسن کمی از دیگران بدتر زمین خورد...!
هی میشنیدم که کسی با خنده میگفت :
دیدید مردم ! فاطمه آخر زمین خورد…!؟
از شدت زخمی که روی صورتش بود
فهمیده ام که مادرم با سر...زمین خورد...!.

سیدنیمانجاری.

  • هادی عرب


السلام علیک أیتها الصدیقة الشهیدة ؛

ناگاه رنگ مادر قصه پریده شد
هی پشت هم صدای شکستن شنیده شد
در ازدحام، تا وسط خانه ناگهان
مادر به طرز وحشیانه کشیده شد
راوی نوشت ؛ ضرب لگدها شدید بود
راوی نوشت ؛ مادر قصه...خمیده شد
بازو شکست...فک و دهان هم...شکست و آه...
حتی کناره های زبان هم بریده شد !
هی سینه از فشار لگد خرد گشته و
هی سیب سرخ خانه ی مولا لهیده شد
با دستهای ملتمسش ربنا گرفت ؛
"صدیقه" ای که آخر قصه "شهیده" شد

سیدنیمانجاری.

  • هادی عرب


به مناسبت میلاد حضرت زینب "س"

یا عقیلة العرب زینب "س" ؛

مدتی هست که انگار خبر می آید
مبتدای خبرش شهد و شکر می آید
در دل ظلمت شب نیز سحر می آید
به شما چادر زهرا چه قدر می آید

همره آمدنت ارض و سما شکل گرفت
معنی تازه ایی از طرز دعا شکل گرفت
چادرت را بتکاندی و شفا شکل گرفت
بعد از آن لحن غزلخوانی ما شکل گرفت

خنده با گریه شد و فرضیه ها ریخت به هم
عقربه گیج شد و ثانیه ها ریخت به هم
نام تو اشک شد و قرنیه ها ریخت به هم
آمدی و همه ی مرثیه ها ریخت به هم

شرح تفصیلی آیات به دنیا آمد
شاهد کل روایات به دنیا آمد
به خدا قبله ی حاجات به دنیا آمد
اولین عمه ی سادات به دنیا آمد

دختر حضرت زهرا شدنت را عشق است
رنگ و بوی علوی در سخنت را عشق است
لقب محتشم شیرزنت را عشق است
ذکر صدبار حسین و حسنت را عشق است

کوثر نور به تاریکی شامی بانو
صاحب نون و قلم...فوق کلامی بانو
پنج تن را به خدا حُسن ختامی بانو
و پسر گر نشدی باز امامی بانو

تو کمالی، سخنت باده ی اکمل دارد
خطبه خوانی تو خود هیبتی از یل دارد
صدوده نکته ی باریک و مسجّل دارد
دختر شیر خدا ! کار تو ایول دارد

ناگهان نور شما در دل ما گشت پدید
نخ قنداقه ی تو بود که مارا بخرید
"آسمان بار امانت نتوانست کشید"
و برادر به علمداری تو داشت امید...

ای علمدارِ پس از حضرت سقا...زینب
صاحب چادر ارثیه ی زهرا زینب
این رباب است نشسته به تماشا زینب
سرِ گهواره ی اصغر شده دعوا...زینب ؛

علی اصغر نه عطش بی خور و بیخوابش کرد
بلکه فریاد پدر بود که بی تابش کرد
چه بزرگانه سری هدیه به اربابش کرد
روی دست پدرش حرمله سیرابش کرد...!.

سیدنیمانجاری.

  • هادی عرب
  • هادی عرب
  • هادی عرب
  • هادی عرب

هدیه به امام حسن مجتبی "ع" ؛

ﻟﺨﺘﻪ ﺧﻮﻧﯽ ﻏﻠﯿﻆ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺶ
ﺳﺮﻓﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﺪ
ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽ ﺩﯾﺪ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ
ﺣﺴﻨﺶ ﻫﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﺪ
ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ ... ﻭ ﺑﻌﺪ ﻟﺨﺘﻪ ﯼ ﺧﻮﻥ
ﻧﻔﺴﺶ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺁﻩ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﻟﺐ ﺁﻗﺎ
ﺟﮕﺮ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺳﻮﺀ ﻗﺼﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ
ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺪﻭ
ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﺍﺕ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ
ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺪﻭ
ﺭﯾﺸﻬﺎﯾﺖ ...ﺳﻔﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﻥ ﺁﻟﻮﺩ
ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎﯾﯽ
ﺗﻮ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﻫﻢ ﺁﻩ
ﻣﻦ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻋﺠﯿﺐ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺍﯾﻦ ﻗَﺪَﺭ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺣﺴﯿﻦ
ﺣﺮﻑ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﺰﻥ ﺷﮑﺮ ﺩﻫﻨﻢ
ﻫﯽ ﻧﮕﻮ ﺁﻩ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﯿﮕﻔﺖ ؛
ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺣﺴﻨﻢ !!!
ﻫﯽ ﻧﮕﻮ ﺁﻩ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﯿﮕﻔﺖ ؛
ﺑﻨﺪ ﺟﺎﻧﻢ ﮔﺴﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﻓﮏ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺻﻮﺭﺗﻢ، ﻣﺎﺩﺭ !
ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﺷﮑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺎ ﮐﻤﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﻭ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ؛
ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺑﯿﺖ ﺍﻻﺣﺰﺍﻥ ﻓﺎﻃﻤﻪ ! ﻏﺼﻪ
ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺁﺭﯼ
ﺍﯾﻦ ﻗَﺪَﺭ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻣﺰﻥ ﺣﺴﻨﻢ !
ﺟﮕﺮﺕ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ... ﺁﺭﯼ
ﺗﻮ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻝ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ
ﻣﻤﻠﻮﺀ ﺍﺯ ﺑﻐﺾ ﻭ ﺍﺷﮏ ﻭ ﻭﺍﻫﻤﻪ ﺍﯼ
ﺗﻮ ﺣﺴﻦ ... ﺗﻮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﻫﺴﺘﯽ
ﻭﻟﯽ ﺍﻣﺸﺐ ﻋﺠﯿﺐ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﯼ
... ﻭ ﺣﺴﻦ ﺍﺷﮏ ... ﺍﺷﮏ ... ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺶ
ﮐﻮﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻩ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ
ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ
ﭼﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ

سیدنیمانجاری

  • هادی عرب
  • هادی عرب

یااباعبدالله ؛

تمام عشق من این است شاعرت باشم

وَ با دو پای پیاده مسافرت باشم

چه میشود که شب اربعین حرم آیم...؟!

کبوترت بشوم...آه... زائرت باشم

صدای من که به دردی نمیخورد ارباب

تو لطف کردی و گفتی که ذاکرت باشم

صدای ینصرنی ات هنوز می پیچد

وَ آرزوی من است اینکه ناصرت باشم

اگر شما بپذیری چه ترس از اینکه

به فکر قبر و قیامت وَ آخرت باشم؟

اگر شما بپذیری سگت شوم آقا

وَ پاسبان تو و آل طاهرت باشم

حسیـن !...حضرت آقا !...خودت که می دانی ؛

تمام عشق من این است شاعرت باشم...!.

 

سیدنیمانجاری.

  • هادی عرب